فرهنگ امروز/عبدالرحمن نجلرحیم؛
«جرالد ادلمن»، متفکر نظریهپردازی که میخواهد از دانش مغزپژوهانه به معرفتشناسی برسد و جریان آگاهی از آگاهی را در نگاشتهای پویای مدارهای مغزی انسان جستوجو میکند، بسیار پیچیده مینویسد و طبیعتا ترجمه آثار او نیز بسیار مشکل است. یکی از مفاهیم در نظریه «ادلمن» که در این یادداشت سعی در سادهکردن آن دارم، ریشه مشترکی است که او بین علم و هنر قائل است که امروزه بهعنوان دو شاخه جداازهمافتاده معرفت بشری شناخته میشوند. از نظر «ادلمن»، مغز سامانهای ارزشیاب، انتخابگر و معناساز است. شکلگیری تخیل در انسان، به نگاشتهای مغزی از استعارههای جسمانی در حین حرکت و عمل مربوط میشود. این استعارههای مفهومی اولیه، تخیل را ممکن میکند و تفکر انتزاعی را در انسان موجب میشود که ریشه در تجربیات جسمانی دارد. «ادلمن» روال تفکر اولیه انسان را برمبنای رابطه جسمانی استعاری او میداند. شیوه بنیادین فکر، از طریق تشخیص الگو و استعارهسازی صورت میگیرد که امکان زایش مفاهیم نو و بدیع را به وجود میآورد. این شیوه اگرچه بیاندازه توانا و انعطافپذیر به نظر میرسد، اما نادقیق و با خطا و نقصان نیز همراه است. از نظر آدلمن حتی ادراک نیز عملی خلاقانه است. بهخاطرآوردن نیز به تخیل نیاز دارد. حافظه نیز در سامانههای ارزشی مغز، نوعی بازآفرینی وقایع گذشته است. با ظهور زبان، این وسوسه پیدا میشود که تفکر و تخیل و گاه تمامی معرفت با گزارههای زبانی یکی تلقی شوند. «ادلمن» به ما هشدار میدهد که حتی بعد از بهکارگیری منطق هم زبان آکنده از تعبیرهای استعاری است. از نظر «ادلمن»، مغز اندامی لازم برای فهم همه اشکال حقیقت است. حقیقت چیزی ازپیشدادهشده و معین نیست، ارزشی است که باید در گیرودار کنشهای فردی و برهمکنشهای میان افراد، در فرایندی آگاهانه به آن رسید. به این معنا، «ادلمن» با این توصیف موافق است که علم، تخیلی خلاق در جستوجوی حقیقت آزمونپذیر از منظر سومشخص است. اما آگاهی، تجربهای اولشخص است. هنر، نیز تلاشی تخیلی خلاق از منظر اولشخص است. «ادلمن» با «سوزان لانگر» موافق است که کار هنر عینیتبخشیدن به احساسات و ذهنیتبخشیدن به طبیعت است. به نظر «ادلمن»، سرچشمههای مغزی تخیل در علم، فرقی با شیوههای دیگر تخیل از جمله در هنر ندارد. خاستگاه هردو آنها تخیل خلاق است. از نظر «ادلمن» علم و معارف دیگر، فرایندهای مغزی مشترکی دارند و بین آنها شقاقی بنیادین وجود ندارد. درواقع نگاه به یک پدیده از دو منظر است. تخیلات خلاق در علم و هنر، بازتاب توانایی مغز ما در ایجاد طبیعتی ثانوی است. «ادلمن» در نظریه خود به اشکال حقیقت از منظر سومشخص در علم و منظر اولشخص در هنر توجه دارد. آنچه به آن نمیپردازد، شکلی از حقیقت است که در منظر دومشخص در ارتباط با اولشخص پدید میآید که در وهله اول به علت گسترش پیوندهای استعاری و تشخیص الگوها و شکلگیری تخیل در مغز، احساسات همدلانه ممکن میشود که توانایی روابط بیناذهنی و بینافردی را توسعه میدهد. بدیهی است که این وجه مهم از توانایی انسان موجب گسترش نگاشتها در پیوند مغزی و استفاده از تواناییهای نگاشتی مغز دیگران و فهم جمعی میشود و در فرایند اجتماعیشدن هنر و وجوه کاربرد علم، بهعنوانمثال و بهطور مشخص در پزشکی و روابط بین بیمار و طبیب، اهمیت پیدا میکند.
*این مطلب به بهانه ترجمه طبیعت ثانوی (علم مغز و معرفت بشر). جرالد ادلمن نوشته شده است.
روزنامه شرق
نظر شما